-
برای او.....
یکشنبه 10 اسفند 1393 00:16
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست در من طلوع آبی آن چشم روشن یاد آور صبح خیال انـگیز دریاست گل کرده باغی از ستاره در نـگاهت آنک چراغانی که در چشم تو برپاست بیهوده می کوشی که راز عاشقی را از من بپـوشانی که در چشم تو پیداست ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما چشمان ما را در خـموشی گفت و...
-
یادگاری از یک دوست!!
جمعه 8 اسفند 1393 19:49
چندوقت پیش یه دوست بسیار عزیز این نوشته رو به من تقدیم کرد، نوشته ای که از عمق وجودش گرفته شده بود. از دلش برآمد و بر دلم نشست و شاید بر دل شما نیز.... بانوی مهربانی و گریه های بیصدای شب! چگونه از ظلمت شبانه ات گذشتی و کدامین نام خدا را فریاد زدی که سهم دلت آرامش شده و سهم چشمانت عشق!!
-
Birthday
سهشنبه 25 شهریور 1393 16:35
تکرار حضورت گلبرگ هاى شقایق رابه سجده وا میدارد و من سرمست از آمدنت ترانه بودنت رامى سرایم . . . تولدت مبارک دنیا ی من......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اردیبهشت 1393 16:47
زیباترین حرفت را بگو شکنجه ی پنهان ِ سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه یی بیهوده می خوانید . ــ چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهوده گی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست . حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطر ِ فردای ما اگر بر ماش منتی ست ؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است . "احمد شاملو"
-
مسافر
یکشنبه 8 دی 1392 15:14
من هوس را نمی شناسم تو برای من بوی هوس نمی دهی من نیاز را می فهمم دلتنگی را حس می کنم گناه از تو نبود تو به من گفتی که مسافری و من همان قهوه خانه ی در مسیر در کنار جویبار با درخت تنومند سایه گسترم تو سرشار از نیاز بودی... سرشار از دلتنگی... اگر می خواستمت باید نیازمند و دلتنگ نگهت می داشتم ولی من خوی بخشندگی ام را ا ز...
-
باران پاییزی...
شنبه 11 آبان 1392 15:12
پاییز مرا عاشق می کند.... و باران عاشق تر!! حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه میکند؟؟!!
-
God
سهشنبه 7 آبان 1392 11:35
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی میان این دو گمم هم خود را و هم تو را آزار میدهم هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ ” خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . . .